اسکات فيتز جرالد در کتاب گتسبي بزرگ خاطره‌اي جاويدان از هوس، هرزگي و تباهي و بي‌قيدي که همه و همه در ثروت نهفته است را روايت مي‌کند. اين داستان در نيويورک و در لانگ آيلند، و زماني اتفاق مي‌افتد که فيتزجرالد آن را عصر موسيقي جاز مي‌نامد. در سال 1992 که ايالات متحده دوراني از رشد اقتصادي را پس از جنگ جهاني اول مي‌گذرانيد. در اين دوره بر تعداد ميليونرهاي ايالات متحده افزوده شد و گتسبي يک از اين ميليونرها بود. نيک کراوي از اهالي غرب ميانه که به سواحل شرقي امريکا کوچ کرده‌‌است همسايه گتسبي مي‌شود. گتسبي بزرگ و ثروتمند است و به خاطر مهماني‌هاي باشکوهش معروف شده‌است. در ميان مردم شايعاتي درباره شيوه پولدار شدن او وجود دارد ولي کسي نمي‌داند ثروت او از کجا آمده‌است. نيک ابتدا از اين همه مهماني پر زرق و برق همسايه‌اش دل خوشي ندارد اما کم کم خودش به يکي از مهمانان تبديل مي‌شود و مي‌تواند به گتسبي نزديک شود و پي به راز ميهماني‌هاي هر شنبه او ببرد. گتسبي بزرگ عاشق است و اين ميهماني‌ها را به شوق اين برگزار مي‌کند که معشوق شبي پا به خانه‌اش بگذارد. نيک زن مورد علاقه گتسبي را مي‌شناسد پس شروع به تحقيق و پرس و جو درباره گذشته اين مرد مي‌کند.