چه چيزي به زندگي ما معنا مي بخشد؟ اين پرسش عملا يکي از اساسي‌ترين پرسش‌هاي فلسفي است. کتاب «معناي عميق زندگي» نوشته پردراگ چيچوواتسکي، استاد فلسفه، بررسي روان و جذابي از پرسش معناي زندگي است. کتاب به نحوي نوشته شده است که نظريات مختلف فلسفي در مورد معناي زندگي را براي خوانندگان عمومي قابل‌فهم کند و البته اين تفکرات را به عرص? عمل و زندگي روزمره بکشاند. به لحاظ ساختاري، کتاب با مقدمه‌اي آغاز مي‌گردد که اهميت اين پرسش را مشخص مي‌سازد. پس از اين مقدمه، اولين موضوع اصلي که چيچوواتسکي بررسي مي‌کند، مفهوم شايستگي است. او در مورد اينکه چگونه اقدامات و دستاوردهاي ما به معنادار شدن زندگي منجر مي‌گردد ، به نحوي که ما احساس شايسته بودن کنيم، سخن مي‌گويد. در مقابل شايستگي مفهوم شانس قرار دارد که موضوع فصل بعدي کتاب است. نويسنده تصديق مي‌کند که همه چيز تحت کنترل ما نيست و شانس مي‌تواند به طور قابل توجهي بر مسير زندگي ما تأثير بگذارد. به واقع، اين فصل از کتاب به بررسي اين موضوع مي‌پردازد که چگونه مي‌توانيم با وجود تصادفي و غيرقابل پيش‌بيني بودن زندگي، معناي آن را پيدا کنيم. موضوع فصل بعدي کتاب مفهوم «قدرداني» است. به عقيد? نويسنده قدرداني و شکرگزاري، حتي در مواجهه با ناملايمات زندگي، براي دست يازيدن به يک زندگي معنادار، ضروري است. اين امر منجر به اين مي‌شود که ديدگاه ما در باب رنج و سختي دگرگون گردد و احساس رضايت از خود و رضايت از زندگي در ما تقويت شود. در نهايت، موضوع فصل آخر کتاب مفهوم الهام‌بخشي است. نويسنده در اين فصل بيان مي‌کند که چگونه الهام گرفتن از ديگران و الهام بخشيدن به ديگران به نوبه خود مي‌تواند حس عميقي از معنا را در ما ايجاد کند. به عبارت ديگر، چيچوواتسکي در فصل آخر اهميت بر اهميت روابط اجتماعي در تلاش ما براي معنابخشي به زندگي تأکيد مي‌کند.