براي سومينبار خودش را در حال دويدن در طول چمن باغچه يافت، در هواي سرد و بنفشهبوي ساعات پاياني شب، در حال عبور از کنار مجسم? ابيگيل، و براي سومينبار، رسيدن به دروازهاي که دو شب پيش پشتش آن صدا آنطور مدهوشش کرده و فريبش داده بود. اگر قفل در را، همانطور که ميتسي هورن گفته بود باز خواهد بود، باز نکرده بود چه بايد ميکرد؟ يا اگر کسي ديده بود که باز است و دوباره بسته بودش و او نميتوانست بيرون برود؟ ناقوس کليساي سفيد با طنين بم مردانهاش ساعت نُه را اعلام کرد: دانگ، دانگ، دانگ. در فلزي را با احتياط هل داد. با اولين فشار او از جا حرکت کرد و بدون صدا باز شد. از در بيرون رفت... و درجا خشکش زد.
«روايتي پرتنش و عميق که تصويري استادانه از سادگي و خامي جواني ترسيم ميکند، سادگياي که هر آن بيم ازدسترفتنش ميرود... سابوي تردست، در يک آن، زمان و تاريخ و حماقت بشري، همه را از چشمان معصوم کودکي بر ما آشکار ميکند.» آنا ماندو
كد كالا | 44114 |
شابك | 9786227554045 |
زبان | فارسي |
نويسنده | ماگدا سابو |
مترجم | نصراله مرادياني |
سال چاپ | 1400 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 658 |
قطع | پالتويي |
ابعاد | 0 * 0 * 0 |
نوع جلد | شوميز |
وزن | 0 |
تاكنون نظري ثبت نشده است.